هفتمین نشست سالانهی پنجم با عنوان «غیاب انسان در عکاسی شهری ما» ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۶:۳۰ روز سهشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ برگزار شد. سخنران این نشست مهران مهاجر و مجری آن امیرحسین کردونی بود.
کردونی صحبتهای خود را اینطور آغاز کرد که برگزاری سالانهی پنجم در این روزهایی که پیوسته خبر تعطیلی رویدادهای هنری را میشنویم خود یک دستاورد بزرگ است و عنوان این نشست را یکی از مهمترین سوالها در عکاسی ایران دانست و از چند پروژهی عکاسی شهری مثل پروژههای «تهران کمی آنسوتر»، «ولیعصر» و «شریعتی» نام برد. او همچنین اضافه کرد که این نوع عکاسی شهری فاقد انسان در بافت شهری کلانشهرهای تهران به دلیل ازدیاد جمعیت این مناطق کمی غریب به نظر میرسد و این غیاب به نحوی است که گاهی تصویر درستی از شهرهای ایران به مخاطب غیرایرانی نمیدهد. حتی میتوان اینطور برداشت کرد که اخیراً بهطور منفیگرایانه به این گزاره نگاه میشود.
پس از آن ادامهی جلسه به مهران مهاجر و صحبتهایش اختصاص یافت. مهاجر هم از تمامی دستاندرکاران برگزاری سالانهی پنجم و به خصوص شورای سیاستگذاری آن تشکر کردند و گفتند امید است که سالهای بعد هم سالانهی عکس دانشجویان دانشگاه تهران را با نگاه به گذشته و چشمانداز آینده به پیش ببریم.
او در شروع بحث گفت که وقتی موضوع نشست را شنیده بلافاصله به یاد عکسهای بهمن جلالی از انقلاب، جنگ و تهران افتاده و همچنین دو بزرگ دیگر در این عرصه را نیز یاد کرده: یحیی دهقانپور و احمد عالی. در ادامه افزود که آنچه امروز از عکاسی شهری روایت خواهد شد از جمعبندی عکسهای این سه تن همراه با دیگر عکاسان و همراهی کلمات بهدست آمده. مهاجر در همان ابتدای ارائهشان دو بیت از مثنوی معنوی مولانا برای حضار خواندند: «صورت شهری که آنجا میروی/ ذوق بیصورت کشیدت ای روی/ پس به معنا میروی تا لا مکان/ که خوشی غیر مکان است و زمان.»
مهاجر پیش از طرح فرضهای اصلی بحث این مسئله را مطرح کرد که موضوع مورد بحث امروز یقینی نیست اما به این موضوع هم مانند دیگر مسائل باید به صورت چندوجهی نگریست و نباید این عنوان را مفروض قطعی دانست و باید به دیدگاههای دیگر هم در این زمینه پرداخت. اما پیشپنداشتهای بنیادین (یا همان فرضهای اصلی) سخن مهاجر اینها بودند: ۱. نبود عکاسی خیابانی یا شهری در قامت یک جریان (و نه یک ظهور و بروز فردی) پیش از انقلاب و گام نهادن عکاس به شهر با رخداد انقلاب ۲. توجه و تمرکز بر عکاسی برآمده از فضای دانشگاهی.
فرض اول را اینطور میتوان کامل کرد که عکاس همراه با مردم با یک ورود کنشگرانه، تماشاگرانه یا تودهوار سبب کنار گذاشتن مفهوم انسان معلق خاکستری و در نهایت تغییر نظام حکومتی شد. همچنین اشاره شد که مفهوم «انسان خاکستری» بهخوبی در عکسهای بهمن جلالی به نمایش در آمده که جلوتر به آن پرداخته خواهد شد. علاوه بر آن با این هجوم انسانی، مفهوم شهروندی زاییده میشود که البته در دهههای بعد (خصوصاً دهه ۶۰) تعریف شهروند آزاد و مستقل دچار خدشه و واپس رانده میشود. از آنجایی که مفهوم شهروندی در ایران همیشه در حال فراز و فرود بوده، ۱۵ سال بعد، یعنی در نیمهی دهه ۷۰ دوباره این مفهوم سر بر میآورد و دههی بعد واپسرانده میشود. پیوند این مسئله با عکاسی شهری از آنجایی بسیار جدی است، که دوربین عکاسی به نوعی چشم شهروند مدرن محسوب میشود.
مهران مهاجر یادآور شد که نباید در این میان وقوع جنگ تحمیلی و خالی شدن شهرها از آدمها، خصوصاً شهرهای جنوبی کشور، را از یاد برد که بازهم بازتاب ژرفکاوانهی این مسئله را در آثار بهمن جلالی میتوان دید.
پس از همهی این اتفاقات، عکاسان و شهروندان با یک واکنش دوسویه ناشی از هراس از یکدیگر مواجه شدند. هم عکاس از ورود به فضای شهری هراسان است و هم شهروند از دیدهشدن. پس از آن به بسط فرض دوم پرداخته شد. از سال ۱۳۶۲ ه.ش که عکاسی در دانشگاه تهران، هنر و صداوسیما به عنوان یک رشتهی تحصیلی راهاندازی شد، عکاسان گاه به صورت کنشگرانه و گاه منفعلانه به تأثیرپذیری از غرب و مشخصاً یکی از زیرمجموعههای عکاسی شهری به نام نومکان نگاری (New Topography) پرداختند که یکی از ویژگیهای برجستهاش فضای خالی شهری است و در نتیجه شهر و ساختار صوری مکان در حکم محملی برای کندوکاو و تأمل عکاسان در صورت و ساختار عکس میشود و این دیدگاه در عکاسی شهری ایران تا سه نسل هم ادامه مییابد. در این میان به مجموعهی «دوبعدیهای ناهمگون» از پیام اکرمیپور که در سالانهی پنجم به نمایش درآمده هم به عنوان اثری خوب و درخور اشاره شد.
مهاجر برای جمعبندی این بخش از صحبتهایش گفت که این فضای عاری از انسان در عکاسی شهری، هم میتواند برآمده از فردیت آدمها باشد و هم اشارهای به قدرت رسمی حاکم و یا حتی خردهنیروهای شهری داشته باشد. او همچنین به لزوم توجه به نمونههای برجستهی نادیده در این بررسی اعم از آثار محسن یزدیپور، نوشین شفیعی، محسن شاهمردی و بهنام صدیقی و علاوه بر آن نمونههای نقیض که شامل خودنگارههای مهرانه آتشی، باران عطایی، بهرام شعبانی، فرزانه قدیانلو و... اشاره کرد. مهاجر اضافه کرد که وجود این مثالهای نقیض که اکثراً توسط عکاسان زن عکاسی شدهاند نشان از کنشگری و جسارت زنان عکاس ایران در دههی اخیر دارد که از مثالهای آن در وادی نقاشی میتوان آثار شهره مهران را نام برد. پس از آن به بررسی عکسهایی از عکاسان شهری پرداخته شد.
اولین عکسهای ارائه شده دو عکس از بهمن جلالی بود از آدمهایی که معلقاند در فضای میان زمین و هوا. میتوان مشاهده کرد که کنشگری و تماشاگری شهروندها بهخوبی نمایش داده شده است. دو عکس بعدی از یحیی دهقانپور بود که در نهایت ظرافت به انسانهای شهر به عنوان تماشاگر پرداخته و نسبت میان فضای نمایان و سپرده را بسیار هوشمندانه تنظیم کرده است. بعد از آن به عکسهای احمد عالی از انقلاب میرسیم. برخلاف دو نمونهی قبلی ما اینجا مفهوم تودهوارانهی انسان را شاهد هستیم که بسیار از لحاظ ساختار تصویری حائز اهمیت است. و بازهم چند عکس از بهمن جلالی اما اینبار با مضمون جنگ و روفته شدن انسانها از شهر.
مهاجر اینطور استدلال کرد که نگریستن در پیامدهای جنگ بر روی فضای شهری مدرن گاهی تأثیرگذارتر و دردآورتر از تصویر کردن خشونت عریان جنگ است. همین نگاه ژرفکاوانه را میتوان در عکسهای جاسم غضبانپور هم یافت. پس از آن به عکسهای بهمن جلالی از تهران در دهه ۸۰ پرداخته شد. در این عکسها همچنان عدم حضور انسان و در مقابل آن هجوم سازههای بزرگ شهری میتواند پیامآور دلهرهای باشد. مهاجر حساسیت صوری و پیامدهای جنبش نومکاننگاری در ایران را در عکسهای مسعود اسکندری و شاهرخ جعفری (عکسهای پانورامای وی از شهر) بررسی کرد. مجموعهی بعدی ارائه شده اثر نجف شکری بود که به گفتهی سخنران در رابطه با این عکسها با کنار گذاشتن حساسیت بصری، گفتگوی ما با فضای شهری بیمیانجیتر و خودمانیتر میشود.
در دو عکس بعدی که از مجموعهی «اکباتان» از بهنام صدیقی انتخاب شده، گویی غیاب آدمها توسط درونمایههای تکرارشوندهی عکس تشدید میشود. بعد از آن هم مجموعهی «پامنار» مهدی وثوقنیا نمایش داده شد که با میانجی نظام رنگ، ساختار صوری عکس و ژرفنمایی در تلاش است که توسعهی شهری ناتمام را به مخاطب گوشزد کند. در عکسهای بعدی از میثم محفوظ ما شاهد تکرار سنت فضای منفی که در آثار بهمن جلالی به وفور دیده میشد هستیم و این به معنای تولید اثر همراه با نگاه به آثار گذشته و توأمان با رویکرد فردی است. چند عکس از آثار احسان براتی هم مورد تحلیل قرار گرفت.
در ادامه هم منتخبی از دو مجموعهی محمد غزالی به نام «جای سر خوبان» و «روبان قرمز» نمایش داده شد که در مجموعهی دوم عکاس توسط خردهنیرویی که از قاب اثر بیرون زده در صدد نشان دادن نیرویی آیینی و سیاسی است.

بعد از آن هم آثار عکسبنیان آرش حنایی که آنها هم خرده نیروهای تبلیغاتی را آشکارا و نهان مقابل مخاطب قرار میدهد، نمایش داده شد.
مجموعهی بعدی «التهاب ملتحمه» از ساسان ابری است که هنرمند در آن با دستکاری مادهی عکاسی (عکس پولاروید) به نحو هوشمندانهای بیننده را با وجه خشنی از شهر که سبب واپسراندن انسان از فضای شهری میشود، آشنا میکند. مجموعهی دیگر که ترکیبی دولته از عکسهای ماهوارهی و فضای شخصی است، مجموعهای با عنوان «داخلی/خارجیتر» از زینب سالاروند است. در رابطه با این مجموعه از عکسهای آرش فایض که آن هم از عکسهای ماهوارهای بهره گرفته بود، صحبت به میان آمد. مهاجر گفت فایض در این عکسها بیآنکه آدمی را نشان دهد، به رخداد سال ۸۸ و حضور مردم در خیابانهای ایران پرداخته و امیدی که آن دوران وجود داشت را به نوعی یادآوری میکند.
در این بین دوباره بازگشتی به آثار احمد عالی صورت گرفت که عکسهایی موزاییکی از شهر بودند و در ادامهی این تکنیک عکسی دیگر از یحیی دهقانپور نمایش داده شد که آن را میتوان نوعی کندوکاو در امکانات بصری عکس و به غایت رسیدن مفهوم انسداد شهری در عکاسی در نظر گرفت.
مهران مهاجر سخنان خود را با دوبیتی از حافظ به پایان رساند: «از بس که چشم مست در این شهر دیدهام/ حقا که می نمیخورم اکنون و سرخوشام/ شهری است در کرشمهی خوبان ز شش جهت/ چیزیام نیست ورنه خریدار هر ششام.»
پس از پایان صحبتهای مهاجر، امیرحسین کردونی با اشاره به گسسته بودن مفهوم کلمهی «شهر» به جملهای از دوسرتو، فیلسوف فرانسوی، اشاره کرد که «شهر از نقشه آغاز میشود و با جای پای انسان در بیابان تمام میشود.» همچنین اضافه کرد که وقتی از عکاسی شهری سخن به میان میآید باید توجه داشت که این یک ژانر چتری است که دیگر ژانرهای عکاسی اعم از عکاسی پرتره، خیابانی و... را در برمیگیرد و برای مثال از پرترههای لوییس هاین و جیکوب ریس نام برد که توسط گراهام کلارک در ژانر عکاسی شهری دستهبندی شدند. یا حتی دیود کمپنی که سوفی کل را هم عکاس شهری در نظر گرفته. او در ادامهی صحبتهایش از کوچک بودن مفهوم عکاسی شهری در نقد هنری ایران سخن گفت و نظر مهران مهاجر را در این باره جویا شد.
مهاجر در پاسخ ضمن تأیید حرفهای امیرحسین کردونی گفت که هدفش در این نشست بررسی مجموعههایی بوده که شهر بهقطع در آنها تصویر شده وگرنه مجموعههای «گمرک»، «قهوهخانه»، «کافه شوکا» و «کمربندها» از پیمان هوشمندزاده را هم میتوان عکاسی شهری در نظر آورد.
کردونی با خاطرنشان کردن وجه سیاسی-اجتماعی تهران و اینکه نمونههای این نوع عکاسی در این شهر بیشتر به چشم میخورد، پرسید که آیا میتوان این نوع عکاسی شهری را مختص تهران خواند و غیاب انسان را از ویژگیهای آن به حساب آورد؟ و اینکه آیا این نقد به این سبک از عکاسی وارد است که سعی میکند با درنظر گرفتن پیشفرضهای قبلی از نوآوری در این عرصه شانه خالی کند؟ او به پرسشهایش اضافه کرد: اینطور به نظر میرسد که جنبش نومکاننگاری که در غرب حاصل شالودهشکنی بود، در ایران شامل این ویژگی نمیشود و برای نیل به این هدف نیاز به تئوری، نظریه و مفهوم و در نهایت آموزش دانشگاهی وجود دارد.
جواب مهاجر اینگونه بود که ما در تهران باید با مرکزگرایی و مرکزستایی مقابله کنیم و علاوه بر آن جدی گرفته شدن عکاسی شهری و خیابانی در تهران را جور دیگری بررسی کنیم.
پس از آن به پرسش و پاسخ با حضار پرداخته شد: دکتر رضا شیخ که در میان شرکتکنندگان این بحث حضور داشت، نظر خود را اینطور بیان کرد: پیرو بحث دیروز با صیاد نبوی، من فکر میکنم در عکاسی شهری، ما تکثر نگاه چه از لحاظ فرهنگی و چه از لحاظ تاریخی را برنمیتابیم. از طرفی دیگر به عکاسی شهری به لحاظ اینکه شهر دارای بافتهای مختلف بصری و در نتیجه برای عکاس دارای جذابیت دیداری است، باید سادهتر نگریسته شود.
مهران مهاجر اضافه کرد: همانطور که گفته شد ما در فرهنگ دیداریمان نگاههای محذوفی داریم که باید در آینده بازگشته شوند و به آنها پرداخته شود.
نجف شکری ضمن تشکر از مهاجر بهخاطر ژرفاندیشیشان در امر آموزش، به مقالهای از گئورگ زیمل با عنوان «کلانشهر و حیاط ذهنی» اشاره کرد و گفت که تهران از انقلاب مشروطه به بعد به کلانشهری تبدیل شده که مرز مشخصی ندارد و حضور آدمها را شامل میشود و میتوان گفت تودهشدن آدمها در شهر در انقلاب ۵۷ فقط شکلی تبلور یافته از اجتماع شهری بوده اما قطعاً برای اولین بار نبوده که این اتفاق رخ میداده.
زهره صدرینژاد (از شرکتکنندگان در نشست) هم پس از ابراز خوشحالی از این مجازی شدن سالانه که امکان حضور در نشست مهران مهاجر را به او داده، گفت: به دلیل محدودیت افراد در فضای آموزش آکادمیک و همچنین نمایشگاهی عکاسی، غالب شدن نوعی نگاه محدود در عکاسی شهری در دورههای مختلف منطقی به نظر میرسد. همچنین اضافه کرد که بر اساس تجربهی شخصیاش بعد از اتفاقات سال ۸۸ و تغییر جو سیاسی تهران عکاسی شهری را کمی پرتنشتر مییابد و اخیراً هم با آمدن شبکههای مجازی و پررنگتر شدن نقش شبکههای ماهوارهای این مسئله دشوارتر هم شده است.
معین بهرامی (از شرکتکنندگان در نشست) هم با ذکر اینکه هنر ایران معاصر به دلیل پیشروی هنرمندان ایرانی به سویی که مورد پذیرش غرب واقع است، بیهویت است، این پرسش را مطرح کرد که آیا ما به همهی اتفاقاتی که در عکسهایمان میافتد واقف هستیم؟ و آیا اصلاً عدم حضور انسان در عکاسی شهری امری فکرشده است یا اینکه صرفاً جنبهی دکوراتیو آن مطرح است؟ او همچنین افزود که حضور انسان در عکسهای شهری عموماً در بحرانهای جمعی مثل انقلاب، جنگ و اعتراضات اتفاق میافتد چون اساساً عکاسی در ایران امری رسمی است. از دوران قاجار این تصور بوده و تاکنون هم ادامه دارد. آنطور که مردم با دوربین قطع متوسط و زمینهی سفید محسن راستانی مقابله نمیکنند و در عکسهایش حضور مییابند، مبیّن خوبی برای این مسئله است.
امیرحسین کردونی در پایان هم این نکته را مطرح کرد که عکاسی ایران دارای نوعی زیباییشناسی برگرفته از نهانشدگی و ندیدن است و رد این دیدگاه را میتوان در عکسهای تعداد زیادی از عکاسان ایران پیگیری کرد و گفت شاید بتوان عدم حضور انسان در عکاسی شهری را هم در زمرهی همین نهانشدگی پیگیری کرد.
بعد از آن با تشکر از برگزارکنندگان و حضار، نشست پایان یافت.
هشتمین نشست سالانهی پنجم با عنوان «امکانها و چالشهای آموزش مجازی عکاسی در ایران» ساعت ۱۷ تا ۱۹ روز سهشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ برگزار شد. سخنرانان این نشست رضا صوفی، حسن خوبدل و بهنام صدیقی بودند و مجری آن امیرهادی شیرزادی (دبیر اجرایی سالانهی چهارم) بود.
شیرزادی ضمن تشکر از حامیان مالی این دورهی سالانه، مبحث را با ویدئوی مستندی از دانشجویان دانشگاههای تهران شروع کرد. هفت دانشجو که از مقاطع و ورودیهای مختلف دانشگاههای سوره، تهران، هنر تهران و آزاد تهران در تهیهی این مستند همکاری کرده بودند همگی دربارهی مسائل، مشکلات و فرصتهای آموزش مجازی صحبت کردند.
بعد از پخش ویدئو شیرزادی اعلام کرد موضوع بحث امروز ارائهی راهکار یا راهحل نیست، بلکه بررسی کیفیت آموزش مجازی در رشتهی عکاسی است. در این نشست از بهنام صدیقی (مدرسس موسسهای خصوصی)، رضا صوفی (مدرس دروس عملی دانشگاه تهران) و همچنین حسن خوبدل (مدرس دروس نظری دانشگاه هنر تهران) دعوت شده بود تا دربارهی چالشها و فرصتهای آموزش مجازی صحبت کنند.
شیرزادی همچنین گفت که بحث به صحبت دربارهی سه مدل کلاس مجازی اعم از دروس تئوری، کارگاهی و استودیویی تقسیم میشود و اساتید تجربیات تدریس مجازیشان در هرکدام از این کلاسها را برای ما بازگو میکنند. او در ادامه مطرح کرد که خوب است بحث را با سالانهی عکس دانشگاه تهران به عنوان یک فعالیت جمعی آموزشی شروع کنیم و بهنام صدیقی را دعوت به صحبت کرد.
صدیقی که دبیر علمی چهارمین دورهی سالانهی عکس دانشگاه تهران بوده بهخوبی به تفاوتهای این دوره با دورهی قبل، حتی در جزئیات اشاره کرد. بهنام صدیقی ضمن ابراز خوشحالی از برگزاری این دوره به این نکته اشاره کرد که: من امسال هنگام دیدن آثار، به مسئلهی چگونه دیده شدن آثار فکر کردم. سال گذشته ما در نگارخانهی تجسمی آثار را وارسی میکردیم و حالا هر هنرمندی، خارج از انتخاب خویش، بهاجبار این نوع ارائه (ارائهی دیجیتالی آثار بر روی سایت) را برگزیده. ارائهی آثار در سایت یا به صورت دیجیتال خود انتخابی است که در شرایط عادی میتواند نوعی بیان هنرمند باشد همانطور که نوع کاغذ عکس چاپ شده، اندازه قاب و... نوعی انتخاب و بیان هنرمند است. اما نکتهی مثبت آن، دسترسی همهی افراد از هر کجا به عکسهای سالانه و نشستهای آن است که حتی بعد از باز شدن دانشگاه هم این امکان باید بهطور جدی در نظر گرفته شود.
صدیقی در ادامه افزود: ما سال گذشته نیز به دنبال راهاندازی سایت بودیم چرا که داشتن سایت باعث ایجاد آرشیوی میشود برای آیندگان و برای هرآنچه که در عکاسی هنرهای زیبا رخ داده. سال پیش این امکان میسر نشد ولی حالا شاهد سایت سالانهی عکس دانشگاه تهران هستیم که اتفاق مبارکی است. اگر سایت ارتقا بیابد و فضای سهبعدی نگارخانه نیز ساخته شود، بیننده میتواند تجربهی کاملی از نوع ارائهی عکسها، نورپردازی سالن و چیدمان آثار داشته باشد. همچنین خوب است امکان چند راه تماسی با شرکتکنندگان سالانه برای پرسش و پاسخ در سالانههای آینده در نظر گرفته شود. این فقط پیشنهاد من برای دوران کرونا و دورانی که مجبور به برگزاری آنلاین و مجازی سالانه هستیم نیست، بلکه فکر میکنم فرصتهای فضای مجازی باید در کنار فضای حضوری جدی گرفته شود.
در ادامه حسن خوبدل دربارهی فرصتها و چالشهای آموزش در فضای مجازی گفت: کیفیت کلاس آنلاین در ایران و بقیهی نقاط دنیا یکسان نیست. هیچ سامانهی مشخصی برای تدریس در دانشگاهها تعریف نشده و هر دانشگاهی به نرمافزاری روی آورده و هرکدام شاید تا مدتی پاسخگوی نیاز دانشجویان و اساتید باشند.
خوبدل ضمن تأیید صحبتهای صدیقی اشاره کرد: باید بیشتر روی این فضا سرمایهگذاری کرد. فضای مجازی این امکان را فراهم آورده تا دانشجو (دانشجوی دانشگاه آزاد) با خود فکر کند چقدر به دانشگاه نیاز است؟! چرا با همین هزینه در کلاسها و دورههای آنلاینی که جای دیگری از دنیا در حال برگزاری است شرکت نکنم؟! فضای مجازی باعث ضعیفشدن نهادهای رسمی شده و فضایی چندصدایی به وجود آورده که ضرورت دانشگاه را تا حدودی از میان برده است.
رضا صوفی نیز به این نکته اشاره کرد که در درسی مثل نورپردازی و آموزش مجازی آن، چالش بزرگ دانشجویان عدم دسترسی به وسایل کارگاهی و استودیویی است و هرچقدر هم که استاد و دانشجو تعامل موثری داشته باشند در نهایت دانشجو چراغ مطالعه را نمیتواند جایگزین تجهیزات میلیونی کارگاه دانشگاه بکند.
شیرزادی از بهنام صدیقی دربارهی سختی عکاسی در این دوران پرسید: آیا کرونا و شرایط روی عکاسی دانشجویان مؤثر بوده؟
صدیقی گفت: در ابتدای شروع این پاندمی فرصتهای زیادی را از دست دادیم و حالا که به عقب نگاه میکنیم متوجه میشویم امکان استفادهی بهتر از آن وجود داشت ولی رفتهرفته فضایی روشنتر شکل گرفت و آگاهی ما از شرایط کنونی باعث شده عکاسی و وضعیت منافاتی با هم نداشته باشند. در بیشتر کلاسهای آموزشگاهی من، تمرکز روی دیدن عکسها در فضای مجازی بهتر از فضای حضوری صورت میگیرد.
شیرزادی در ادامه صفحاتی از روزنامهی دانشجومحوری با عنوان «برعکس» را به نمایش درآورد و گفت: برعکس اتفاقی است که تماماً به دست دانشجویان رقم خورده، هیچ نهاد، استاد راهنما و حتی جریان دانشگاهیای پشت آن نبوده. برخی از دانشجویان عکاسی دانشگاه تهران در دوران اولیهی شروع کرونا و قرنطینه، گروهی در فضای مجازی تشکیل دادند و هر شب عکسهای خود را در آن گروه قرار دادند. این اتفاق باعث شد بیشتر از ۷۰ شماره از این روزنامه آماده شود و در ادامه حتی دانشجویان رشتههای دیگر هم در این اتفاق شرکت کردند و آثاری شامل عکس، نقاشی، متن و ویدئو هم تولید میشدند.
صدیقی و شیرزادی هر دو بر فرصت بودن این برهه برای خلاقیتهای جمعی توافق داشتند. حسن خوبدل در ادامه اذعان کرد که هم برای دانشجویان و هم اساتید، کلاس آموزشی نیاز است تا با فضای مجازی همراه شوند و بهترین بهره را از آن ببرند.
خوبدل اضافه کرد: در فضای مجازی ساعت کلاسها دست خودمان است، کسی از دانشکده بیرونمان نمیکند، کسی طلبخواهی کلاسش را نمیکند و ما را از کلاسی به کلاس دیگر نمیفرستند. همچنین قهوه و چاییمان در کنارمان است و با هم گفتگو میکنیم. اگر همه دوربین لپتاپ یا موبایلهایشان را روشن کنند حس کنار هم بودن تشدید میشود و اما جدای همه اینها در آخر دل همهمان برای شور و شوق کلاسهای حضوری تنگ میشود.
او همچنین اشاره کرد که متأسفانه مشکل زیرساخت اینترنت در بسیاری از نقاط ایران وجود دارد و بسیاری از دانشجویان با مشکل اینترنت دست و پنجه نرم میکنند، همچنین بعضی از دانشجویان ممکن است توانایی مالی برای خرید تجهیزات لازم برای شرکت در آموزش مجازی را نداشته باشند. خوبدل ادامه داد که رفع بسیاری از این مشکلات با کمک دانشگاه و ارائهی تجهیزات به دانشجویان امکانپذیر است.
همچنین خوبدل از تجارب خوب خود در زمینهی دفاع پایاننامهها گفت و اضافه کرد: به این فضا خوشبینم. از استرس دانشجویان کاسته میشود، دانشجویان فرصت صحبت خواهند داشت و همچنین افراد حاضر در جلسه نیز فرصت صحبت دارند.
او اشاره کرد که در جلسههای دفاع مجازی گاهی حدود ۲۰۰ نفر شرکت میکنند و این باعث بهتر دیده شدن کار دانشجو میشود. همچنین در پایان جلسه شرکتکنندگان خودشان میتوانند مستقیم از دانشجو سوال کنند که همین عامل باعث روانتر شدن جلسهی دفاع مجازی میشود.
رضا صوفی دربارهی کلاس نورپردازی و تبلیغات صحبت کرد و وضعیت این کلاسها را در آموزش مجازی بسیار وخیمتر از کلاسهای نظری دانست. او گفت که کلاسهای نظری گاهی بهسادگی در فضای مجازی قابل برگزاری است اما دانشگاه برای برگزاری کلاسهای کارگاهی مثل نورپردازی که درس بسیار مهمی است هیچ تمهیدی نیندیشیده است.

او ادامه داد که ترم گذشته برای انتقال مطالب این درس مجبور بوده از استودیوی شخصی خودش استفاده کند، فیلمهای آموزشی ضبط کند و همین فیلمها را با کمک دانشجویان داوطلب تدوین کند و در اختیار دانشجویانش قرار دهد. همچنین روش ساخت یک منبع نوری بسیار ساده را آموزش داده تا شاید دانشجویان بتوانند با امکانات حداقلی، تمرینها را انجام دهند.
صوفی اشاره داشت که هیچکدام از این روشها جایگزین حضور در استودیوی نورپردازی دانشگاه نخواهند بود و دانشجویان نیاز دارند تا بدون حضور واسطههایی مثل صفحهی مانیتور با پدیدهی نور و کیفیتهای مختلف آن آشنا شوند.
پس از صحبت اساتید، به پرسش و پاسخ با حضار پرداخته شد:
سهیل ارجمند (از شرکتکنندگان در نشست) ضمن تشکر از برگزارکنندگان این رویداد سوالش را اینطور مطرح کرد: پس از بازگویی مشکلات دانشجویان و اساتید و آسیبشناسی در جلسهی امروز، آیا کسی از دستاندرکاران حیطهی آموزش یا مسئولین حضور دارند که تلاشی برای رفع مشکلات بکنند؟
امیرهادی شیرزادی با ذکر اینکه نشستهای سالانه عکس کاملاً دانشجویی و با همراهی اساتید برگزار میشوند، به عدم حضور نهادهای دانشگاهی و مسئولان در این نشست اشاره کرد اما امیدوار بود که به گوش افراد مرتبط برسد و آنها چارهای بیندیشند.
بعد از آن امین شیرپور (نایب دبیر شورای صنفی پردیس هنرهای زیبا) به ذکر چند نکته دربارهی وضعیت دانشگاه و کلاسهای مجازی در سال گذشته پرداخت: ۱. برای دانشجوی عکاسیای که نیاز دارد بعداً از طریق کار با تجهیزات عکاسی و فراگیری دروس مهم استودیویی کسب درآمد کند، آموزش مجازی و عدم دسترسی به امکانات فیزیکی دانشگاه، ضربهی بزرگی بوده و هست. ۲. با پیگیریهایی که توسط شورای صنفی در ترم گذشته انجام شد، نزدیک به ۱۴ ورودی از رشتههای مختلف هنرهای زیبا توانستند حذف ترم بدون سنوات داشته باشند و یک ترم کمتر با مشکلات آموزش مجازی درگیر باشند. ۳. صحبتهایی که در طول سالانه و مخصوصاً این نشست به صورت هدفمند و دستهجمعی انجام میشود، توسط دانشجویان به اساتید و از طرف اساتید به هیئت علمی و مسئولین منتقل میشود و در نهایت میتواند نتیجهی خوبی داشته باشد. او همچنین از روند حذف ترم بدون سنواتشان در نیمسال گذشته، خلاصهای شرح داد.
رضا صوفی مسئلهای را در این میان مطرح کرد: من در اوایل ترم شاهد مقاومت بچهها در برابر آموزش مجازی بودم و پاسخ من این بود که این امر یک تعامل دوجانبه از سوی معلم و دانشجو را میطلبد. همچنین دیدم که دانشجویانی که زودتر شرایط حال را پذیرفتند و خود را با آن سازگار کردند، نتایج بهتری هم گرفتند و در کل از آموزش خوبی هم بهرهمند شدند. با توجه به چشماندازی که از این بیماری در ماههای آینده دارم و اگر قرار است آموزش مجازی در ترمهای آینده به همین شکل دنبال شود، پیشنهاد من این است که سرفصل دروس کارگاهی و استودیویی را تغییر دهیم.
من در دوران دانشجوییام این دروس را به صورت حضوری میگذراندم ولی حتی گاهی وقتها درک درستی از موضوع نداشتم . نمیتوانم الان از دانشجو توقع داشته باشم فهم کاملی از کلاس به صورت مجازی داشته باشد.
رضا قاسمی (از شرکتکنندگان در نشست) هم نقد خود را در رابطه با عدم وفق پیدا کردن برخی اساتید با شرایط موجود بیان کرد و گفت نباید همیشه همهی تقصیرها را به گردن دانشجو انداخت.
معین بهرامی (دبیر انجمن علمی عکاسی دانشگاه تهران) هم مشکلات دانشجویی را اینطور مطرح کرد: حتی ما دانشجویان هم در اوایل همهگیری و آموزش مجازی درگیر مجاب کردن برخی اساتید مبنی بر مناسب بودن بسترهای مجازی برای برگزاری کلاسها بودیم. خودمان هم مجبور به پیدا کردن بسترهای مناسب برای ارائهی دروسمان شدیم. مشکلات زیادی داشتیم و باید ازین به بعد مطالبهگر باشیم تا به نتیجه برسیم.
کامران شریفی (مدیر سابق گروه عکاسی دانشگاه سوره) هم گفت: در دوران مجازی تابوهای آموزشی اعم از مناسبات ثبت نمرات و امتحان کتبی اجباری شکسته شد. علاوه بر آن هم توانستیم از استادان از راه دور بهره ببریم و هم دانشجویان ما از شهرهای دور در کلاسها شرکت کردند. پیشنهاد من این است که در دوران پساکرونا که دانشگاهها باز شدند، دروس تئوری همچنان به صورت مجازی برگزار شود تا فرصت حضور دانشجو برای درسهای صرفاً عملی در دانشگاه بیشتر شود.
رضا صوفی به برهم خوردن نظم و دیسیپلین دانشجویی در دوران آموزش مجازی اشاره کرد. اینکه ارائهی کارها در زمان حضوری بودن کلاسها در روز و ساعت مشخصی انجام میشد. این سر زمان بودن در دنیای مجازی بسیار کم رعایت میشود و ملاحظات فضای مجازی توسط برخی دانشجویان درنظر گرفته نمیشود.
حامد یغمائیان (از اساتید دانشگاه تهران) هم گفت که تلاشهای جمعی دانشجویان که نمونهی آن را در سالانهی پنجم میتوان دید، بهنوعی هویت از دست رفتهی دانشگاه را در این دوران به آن برمیگرداند. از طرفی معتقد بود که باید بین اساتید و دانشجویان دانشگاههای مختلف گفتگو شکل بگیرد و مشکلات و راهحلها به اشتراک گذاشته شود.
ماهگل عباسی (از شرکتکنندگان در نشست) گفت که با اینکه نباید منکر محاسن آموزش مجازی شد اما باید در نظر گرفت که بسیاری از دانشجویان ما از کلانشهرهای ایران نیستند و به اینترنت قوی دسترسی ندارند. همچنین فضای خصوصی هم برای به اشتراک گذاشتن صدا و تصویرشان مهیا نیست. با این حال برخی از اساتید همکاری لازم را با دانشجو ندارند. او اضافه کرد که قوانین کلاسی اساتید هم باید با توجه به این شرایط، مورد بازبینی قرار بگیرد.
مهدی یزدانی (از شرکتکنندگان در نشست) هم پیشنهادی مبنی بر طولانیتر شدن دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد در دوران آموزش مجازی ارائه داد.
مجید قدکساز (از دانشجویان عکاسی دانشگاه آزاد) به مشکلات دانشجویان دانشگاه آزاد مبنی بر پرداخت شهریهی کلاسها به صورت سابق (بدین صورت که هزینهی دروس کارگاهی بیشتر از دروس نظری است) اشاره کرد و این در حالی است که در آموزش مجازی این دو نوع کلاس کاملاً یکسان ارائه میشوند و دانشجوی در مقابل هزینهی بیشتری که پرداخت کرده، هیچ امکانات اضافهای دریافت نمیکند.
نشست با تشکر از اساتید حاضر و تمامی شرکتکنندگان پایان یافت.
نهمین نشست سالانهی پنجم با عنوان «گفتگو با هنرمند» ساعت ۱۹:۳۰ تا ۲۰:۳۰ سهشنبه پنجم اسفند ۱۳۹۹ برگزار شد. سیاوش نقشبندی سخنران و مسعود زراعتکار مجری این نشست بودند.
این گفتگو ابتدا با معرفی کوتاهی از سیاوش نقشبندی توسط مجری نشست آغاز شد. سیاوش نقشبندی متولد سال ۱۳۶۶ و فارغالتحصیل رشتهی انیمیشن است؛ او از سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۹ بهطور تخصصی به عکاسی پرداخته و سپس به سراغ تجربههایی مانند تدوین و سینما میرود. در ادامه زراعتکار ضمن اظهار اشیاق فراوان نسبت به این نشست، اضافه کرد که در آثار نقشبندی ردپایی از تجربهگرایی و رسانههای متکثر دیده میشود. پس از این گفتهها، زراعتکار صحبت را به نقشبندی سپرد.
نقشبندی در ابتدای سخنرانی خود به نشان دادن مجموعه آثار ابتدایی خود پرداخت که طبق گفتههای او تحتتأثیر آثاری از دیگران بوده است. برای مثال مجموعهی دکهها که در سال ۱۳۸۷ به نمایش گذاشته شد، نمادی از دغدغههای اجتماعی او بود و در آخر مجموعهی دستهی صندلیها که پس از آن دیگر عکاسی را بهطور تخصصی پی نگرفت و به سراغ سایر تجربهها رفت. او ابتدا به سراغ سینمای مستند رفت و بخش عظیمی از ایران را سفر کرد و سپس به سینمای داستانی و امر تدوین پرداخت. از آخرین تجربههای او میتوان به ویدئوآرتهایش اشاره کرد که به گفتهی خود او این ویدئوآرتها برخواسته از دغدغههای اجتماعی-شخصی او هستند و مدل این ویدئوها از حقیقت وام گرفتهاند. او ویدئوآرت را مدیومی میدانست که بهطور فشرده به بیان مفهومی میپردازد.
در ادامه نقشبندی به بررسی سه پروژهی اخیر خود پرداخت. نخستین پروژه «معرض» نام داشت که سال ۱۳۹۷ و در گالری دستان بهنمایش در آمده بود. ایدهی این پروژه برخواسته از ارتباطات و فضای مجازی، فیلترینگ، رسانههای اجتماعی، دیتای تولیدشده توسط ما و مدل جدید معاشرت انسانها بوده است. این پروژه با توجه به سه نوع ارتباط مجازی برخواسته از صوت، تصویر و نوشتار دارای سهبخش با همین عنوانهاست. بخش نوشتار شامل دیتایی از تعداد استفادههای او از یک کلمه در گفتگویش با دیگران میشود که به تعبیر نقشبندی با استفاده از این تعداد میتوان دیتایی را از دغدغههای آن فرد در زمان استفادهی او از این شبکهی اجتماعی به دست آورد. مدل اجرای این بخش صورت بود که اطلاعات از سه پرده، که برداشتی از فیلترهای این شبکهها بود، عبور کرده و در حال حرکت هستند. در بخش دیگر که برخواسته از صوت بود، تصاویری برداشت شده از پیامهای صوتی بود که توسط کامپیوتر و نقشبندی، بازآفرینی شده بودند. بخش آخر که از دو بخش دیگر مفصلتر بود، بخش مربوط به تصاویر و عکسها بود که از حجم زیادی از تصاویر تشکیل شده بود که نقشبندی آنها را بر اساس ارتباطات مختلف به ستونهای مختلف و بهصورت «استایل ترنسفر» مرتب کرده بود. در ارائهی این پروژه، تصاویر با حالتی شبرنگ پرینت شده بودند تا ارجاعی بر فیک بودن مدیا داشته باشند. این پروژه حاوی دو ویدئو نیز هست که به علت محدودیت اینترنتی پخش آنها در نشست ممکن نبود و تنها به ارائهی تصویری از آن اکتفا شد.
دومین پروژهی اخیر نقشبندی بالابر (lift) نام دارد که به صورت چیدمان ویدئو (video installation) و در سال ۱۳۹۷ شکل گرفت. این پروژه، برخواسته از زیست عمودی ما و چگونگی آپارتماننشینشدنمان بود. ایدهی ابتدایی این پروژه از برجهای سامان (اولین برجهای بلند تهران) شروع شد. در ادامه نقشبندی تصاویر متعددی به صورت لحظهنگاری از این پروژه را به نمایش گذاشت. سپس نقشبندی اضافه کرد: آنچه در این مجموعه برایش حائز اهمیت بوده لحظهنگاری و نه امر عکاسی است و این مجموعه حسی مانند حاکمیت شهرنشینی را انتقال میدهد.
پس از بالابر، نقشبندی به معرفی پروژهی آخرش پرداخت که سال گذشته و در گالری باوان به نمایش گذاشته شد. این پروژه برخواسته از تصاویر لحظهای و اشتباهی است که توسط گوشیهای همراه ثبت میشوند و نحوهی ارائهی آن به این صورت بود که تصاویری که باید ثبت میشدند و تصاویری که به اشتباه ثبت شده بودند، بههمراه تاریخ دقیقشان قرار گرفته بودند. پس از این پروژه توجه نقشبندی به مسئلهی هوش مصنوعی جلب شد. یک کالکشن ویدئو نیز همراه این مجموعه است که تمام تصاویر آن بازسازیشده توسط هوش مصنوعی و سیستمی با نام «گن» هستند. در اصل تلاشی که نقشبندی انجام داده، نشان دادن این است که در دنیایی که هوش مصنوعی تلاش میکند همهچیز را عین به عین و صحیح بازسازی کند، در مقابلش انسانهایی قرار دارند که خطا میکنند و به گفتهی نقشبندی: «انگار تنها فرق ما با ماشینها، خطایی است که میتوانیم انجام دهیم.»
پس از آن نقشبندی خود به سراغ گَن رفته و تلاش کرده تصاویری را برای آن تعریف کند و خروجی از آن بگیرد. یکی از آخرین پروژهای او ادامهای است به صورت ویدئو از قابلیتهای هوش مصنوعی که زندگی روزمرهی یک انسان را بازسازی کرده و تقابلی است برای همان مفهوم حقیقت، ذات انسانی و سمت و سویی که میرود. اخیرترین کار او، مرتبط با نظارت و هوش مصنوعی است. در این پروژه او دوربین خود را در گوشهای از خانهاش قرار داده، تصاویری از زندگی روزمره را به ثبت رسانده و آنها را توسط هوش مصنوعی گوگل به تعبیر خود بهصورت بازیهای کامپیوتری در آورده است و پرسشهایی مرتبط با زندگی روزمره و لحظهها را بیان کرده است.
پس از معرفی پروژههای نقشبندی، این نشست بهصورتی گفتگومحور میان زراعتکار و نقشبندی ادامه یافت. در این گفتگوها زراعتکار ضمن اظهار توجه به شهود تجربهگرایی در آثار نقشبندی از او در رابطه با نقش هویت که در آثارش مشخص است، سؤال کرد.
