سومین نشست از سری نشستهای پخش زندهی اینستاگرامی سالانهی ششم با موضوع بررسی پایاننامههای مقطع کارشناسی ارشد رشتهی عکاسی پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران، چهارشنبه 3 آذر 1400 با سخنرانی معصومه آقایی و به میزبانی کاویان اسمعیلی برگزار شد.
اسمعیلی بحث را با خوانش پاراگراف آخر پایاننامه آغاز کرد: «عکاسی در پیدایش سبکهای جدید داستاننویسی ایران نقش پررنگی ندارد. چرا که این سبکها در ایران تحتتأثیر آشنایی نویسندگان ایرانی با سبکهای جهانی شکل گرفت. اگرچه ویژگیهای عکاسیگونه، کم و بیش در آثار داستانی برخی از داستاننویسان ایرانی وجود دارد اما به صورت جریانی پیوسته یا ویژگی سبکی منحصر به یک نویسنده خاص قابل شناسایی نیست.» آقایی در ابتدا به پیچیدگیها و محدودیتهای کار و تحقیق در عرصهی ادبیات خارجی اشاره نمود و در ادامه بیان کرد که محدودیتهای تحقیق در آثار نویسندگان جدید (در دورهی زمانی نگارش پایاننامه) باعث شد، او به سمت آثار نویسندگان سرشناس داخلی برود و پایاننامهاش را با تأکید بر آثار ابراهیم گلستان و هوشنگ گلشیری گردآوری کند.
آقایی در قسمت اول صحبتهایش به بیان چرایی انتخاب این موضوع برای پایاننامهاش پرداخت. برخلاف اغلب پایاننامههای عکاسی که مادهی اولیهشان عکس است، مادهی اولیهی این پایاننامه داستان بود. کلاسهای آقای مهاجر و دکتر شیخ به دلیل پرداختن به ارتباط عکاسی با سایر هنرها، کلاسهای داستاننویسی و کتاب «عکاسی و ادبیات» (نوشتهی فرانسوا برونه با ترجمهی محسن بایرامنژاد)، سه عنصر مهمی بودند که توجه آقایی را به ارتباط بین عکاسی و ادبیات، جلب کردند. آقایی در ادامه گفت: «همزمانیهای جالبی بین ظهور عکاسی به عنوان یک پدیده و رسانهی هنری-اجتماعی و ظهور داستان کوتاه در ادبیات وجود داشت. وجود اشخاصی مانند ادگار آلنپو که هم نظریهپرداز داستان کوتاه و هم شیفتهی عکاسی بودند، باعث شد که این ارتباط و اشتراک بین داستان کوتاه و عکاسی پدید آید. اولین نمود اشتراک بین عکاسی و ادبیات، در حوزهی نشر و انتشار کتابهای عکس در همان سالهای اول ابداع عکاسی بود که بر نقش فرهنگی عکس هم صحه میگذاشتند. ارتباط دوم در عکس مقالههایی در نشریاتی مانند "LIFE" و مجلات مصور دیگر چاپ میشدند، وجود داشت؛ مانند مجموعه عکس "پزشک دهکده" اثر یوجین اسمیت. ارتباط سوم در فتورمانهایی بود که اغلب از تصاویر سینمایی استفاده میکردند که به گسترش فرهنگ سینمایی در جاهایی که سینما وجود نداشت، کمک کردند. ارتباط دیگر در تصویرگری کردن ادبیات توسط عکاسی بود؛ مانند آثاری از جولیا مارگارت کمرون که در آن اشعار یک شاعر را تصویرسازی کرده است. عکاسی در هویتبخشی به نویسندگان خیلی کمککننده بود. نویسندگانی مانند مارک تواین، مارسل پروست و جیمز جویس از جمله افرادی بودند که از عکاسی برای معرفی خویش به مردم کمک گرفتند. از سویی دیگر این ارتباط در نوشتههایی دربارهی خود عکاسی وجود داشت. نوشتههایی که مردم را با عکاسی آشنا کرد. بعدها قطعهنویسی دربارهی عکسها و عنوان و شرح عکسها، وبلاگنویسی و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی (فیسبوک، اینستاگرام و...) از دیگر نمودهای بارز ارتباط میان عکاسی با ادبیات بودند.»
آقایی مهمترین بخش پایاننامهاش را، بخش «عکاسی و شکل دادن به ادبیات داستانی» بیان کرد. در این بخش به ارتباط سبکهای مختلف ادبی با عکاسی پرداخته شد؛ جوری که مشخص شد عکاسی و ادبیات به موازات یکدیگر پیش رفتند همانطوری که جین رب در کتاب «عکاسی و داستان کوتاه» گفته است: «عکاسی و ادبیات در یک مسیر موازی پیش میروند، مسیری که هر دو مدیوم از یک بیان واقعگرا به یک بیان فردی میرسند.» در واقع بهجای تعریف شفاف از واقعیت، واقعیت را بازتعریف میکنند. ظهور عکاسی همزمان بود با جنبشهای رئالیسم و بعدتر ناتورالیسم. ثبت مکانیکی تصاویر توسط دوربین و بیاحساس انگاشته شدن عکسها، همان چیزی بود که نویسندگان سبک رئالیسم و ناتورالیسم در نوشتههایشان به دنبال آن بودند. بنابراین نویسندگان این سبکها مانند امیل زولا از عکاسی بسیار استفاده کردند و کمکم تأثیر عکاسی و روایت عکسگونه در نوشتههایشان مشاهده شد. به عنوان مثال توصیفات محمود دولتآبادی از یک روستا که بسیار به عکسهای آن روستا شباهت داشت. مورد دیگر استفادهی فرانتس کافکا از کارتپستالهای یک عکاس آمریکایی برای توصیف فضای آمریکا در کتاب «آمریکا» بود. این در حالی بود که کافکا هیچوقت از اروپا خارج نشد و کتاب مذکور را صرفاً بر اساس آن کارتپستالها نوشت.
در دوران بعدی یعنی دوران مدرن هم نویسندگان مدرنیست از وجود واقعیات متکثر، بیان فردی، ذهنگرایی و جریان سیال ذهن در عکاسی و همچنین از وجه تداعیگر و خاطرهمحور بودن عکسها بسیار بهره جستند. این تداعینویسیها و چندپارهبودن در نوشتههای مدرنیستها، بسیار تحتتأثیر عکاسی است. آقایی کتاب «شازده احتجاب» نوشتهی هوشنگ گلشیری را به عنوان یک نمونهی داخلی از روایت بر اساس عکسها مثال زد که در این کتاب چطور عکسها برای شخصیت داستان، تداعیکنندهی خاطرات مختلف و بیربط هستند. همچنین توصیفات اغراقآمیزی که تنها به کمک دوربین قابل بیان بودند و آن چیزی که والتر بنیامین از آن به عنوان «ناخودآگاه دیدمانی» یاد میکند هم در آثار مدرنیستها به چشم میخورد. نمود این امر هم در نوشتههایی بود که به طور اغراقآمیزی وقایع را توصیف میکردند؛ مانند غبار روی یک شیء. خب این توصیفات بهوفور در آثار مدرنیستها وجود دارد. مورد دیگر توجه به شهر (مانند عکاسی) در آثار نویسندگان مدرنیست بود. البته این توجه در آثار رئالیستها هم وجود داشت؛ مانند توصیفات چارلز دیکنز که خب البته توصیفاتی از زشتیها و طبقهی فرودست جامعه بود. این توصیفات سیاه از شهر در آثار عکاسان دوران رئالیسم هم به چشم میخورد؛ مانند عکسهای توماس انان از زاغهها و بخش فقیرنشین شهر لندن. اما در دوران مدرن شیوهی پرداخت به شهر (در داستانها و عکسها) بسیار متفاوت با دوران رئالیسم است.
![نشست عکاسی و ادبیات (بررسی تأثیرات عکاسی و ادبیات داستانی بر یکدیگر)](https://utphotoex.ir/wp-content/uploads/2021/11/نشست-عکاسی-و-ادبیات-بررسی-تأثیرات-عکاسی-و-ادبیات-داستانی-بر-یکدیگر.jpg)