دانشآموختهی مقطع کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه تهران، ورودی ۱۳۹۸
«از وقتی چشم به جهان گشودم تا آندم که ۲۵ ساله شدم در مکانی مملو از سکون و سکوت زیستم و دانش آموختم. جایی که زیستم مهدکودک رفتم، دبستان، راهنمایی و دبیرستان رفتم و در آخر با پایان دانشگاه از آنجا رفتم. زندگی کردم و هویت یافتم. از کودکی با آن فضای خشک و بیروح اخت گرفتم. اکنون که در سالهای جوانی هستم دوباره به آنجا بازگشتم: مکانها ناشیانه رنگآمیزی شده یا بهتر بگویم تلاش خامدستانهای برای جاندادن به دیوارهای بیروحِ مکانی که با شهر کیلومترها فاصله دارد، شده است. در این کتاب به گوشههایی متفاوت از فضای عمومی دانشگاه صنعتی اصفهان پرداختهام. با عکسهای پرسنلی خود از هر دوره کوشیدم تا پیوندی میان مکان و زمان برقرار کنم. زمان انجام پروژه مصادف با همهگیری کرونا بود. همین امر دلیلی بر سکوت مضاعف و فقدان انسان است که موجب برجسته شدن و تأکید بر فضای افسردهزایش شده است؛ فضایی متروکه و آخرالزمانی. در روزهای همهگیری کرونا تنها مکانی که میتوانستم بروم تا کمی بیهراس قدم بزنم همینجا بود. مکانی که با دقت تمام به شکلی هندسی و با تقارن طراحی شده است. هر گوشه از این مکان بهشدت تحت نظارت است و چشمهای نامحسوس در هر گوشه و کنار فضا را میپایند… حتی ماشینهای حراست با نظم مثالزدنی در جای خود بیکار توقف کردهاند. درب امید بسته است… همان حسی که همواره سالیان طولانی با من بود.
با گذشت یک سال از آغاز این پروژه کمکم دانشگاه شکل دیگری به خود گرفته است؛ صورتی که من دیگر جزئی از آن نیستم. از دانشگاه صنعتی اصفهان رفتم اما خاطرات آن همچنان با من است؛ آنهمه سکوت، خشکی و بیروحی بهتمامی خاطرات زندگی من است.»
توضیح: کافی است روی تصویر جلد کلیک کنید تا این کتابعکس را به صورت تمامصفحه ببینید.