دانشآموختهی مقطع کارشناسی عکاسی دانشگاه تهران، ورودی ۱۳۹۴
«مشاهدهی یک وضعیت، هنگامی که به زندگی شخصی تبدیل میشود.
هنوز هم بهخوبی باور نکردهام به رؤیایی که نهصد کیلومتر از من دور بود، رسیدهام. دلیل این حرفم هم، مشاهدهی وضعیتی است که در آن واقع شدهام. این، البته بدان معنا نیست که از آن راضی یا ناراضی باشم. خوابگاه جایی بوده است که تجربههایی را که برای من مهیا نبودهاند، فراهم آورد. جایی که با چشم بههمزدن وضعیت تغییر میکند. از نظر من، جمع شدن این همه آدم در یک اتاق، چند دلیل دارد که اولین آن مشترک بودن زبان و به نوعی فرهنگ ما است. همه کرد هستیم. دومی شکل فکر کردن ماست و اینکه هر وقت با هم موافق نیستیم، بحثها شروع می شوند. مثلاً از مارکس شروع میشود، یا هر چیز دیگر، و به فلان دختر خوشکل فلان دانشکده میانجامد. این وضعیت در ثانیه و با دلیل سوم، ورود شخصیت مورد وفاق، تغییر میکند. غذا، که چندان به سادگی هم، دستیافتنی نیست. چند دقیقه بعد هم با شوخی و خنده و خواب به پایان میرسد و ممکن است ساعتها به طول بینجامد.»